زیبایی ِتنهاییِ وحشتناک

از سر کار زود اومدم خونه. شلوارک نخی قرمزمو پوشیدم با کیمونوی صورتیم که گُلهاش به شلوارکم میاد و جورابای گربه ای و بافت بلند سبز عجیب.نشستم به دیدن سریالی که چند تا دخترن، دوتاشون شبیه منن.دو تا تخم مرغ گذاشتم آب پز شد با روغن زیتون و نمک و فلفل سفید محبوبم، از اینکه فلفل محبوب دارم راضی ام.و پنیر مثلثی فلفل سیاه دار ولی نون ندارم‌‌.و ترشی سیر مروارید رو که از میوه فروشی محل خریدم رو از یخچال در آوردم، بسته بندیش احمقانه س، خونگیه و توی بطری یک و نیم لیتری آب معدنی بود انقدر در آوردن محتویاتش سخت بود که سَرش رو با چاقو بریدم، ریختم تو شیشه.اندازه یه پیاله جا نشد .حدودا بیست تا حبه، که با تخم مرغا خوردمشون بعد هم سیگار کشيدم. روز پنج پریودمه،رو تخت نشستم.فکر کنم فشارم داره میفته، سرم داره گیج میره انگار های ام خنده گرفته، چون فکر کردم نکنه بمیرم‌مردن با آور دوز سیر و افت فشار.اصلا نمیدونم همچین مرگی وجود داره یا نه. حوصله ندارم سرچ کنم.یادم اومد قبلنا تو یازده سالگی یه کتاب اطلاعات عمومی تو کتابخونه بابابزرگم اینا بود که یه فصلش مرگ های عجیب بود‌ چند سال پیش هم تو ویکی پدیا خوندم.بعضیاش خیلی خنده دار بود‌. من همیشه فکر می کنم خنده دار می میرم. هیچ جایی رو ندارم در مورد این بنویسم یا به کسی بگم.آدرس اینجا رو یه نفر داره که انگار نمی خونه. هی دارم سرد تر میشم. شاید برم کره بيسکوئيت بیارم بخورم چند قاشق مربا خوری، شایدم همینجوری خوابم ببره. کاش مثل عمه ی دوستم هفت تیر دارم چراغو با تیر خاموش می کردم. زندگی زیباست واقعا.

Comments

Popular Posts