از تلفن حرف زدنا

از تلفن حرف زدنا November 06, 2017 زنگ زد گفت دیدم خیلی وقته دلم تنگ نشده پس یه زنگ بهت بزنم،وسطای حرف گفت صدای یه پرنده میاد ، از بهشته،منم میشنیدم و ،خیلی قشنگ بود.گفت از کلاغایی که ادای عقاب در میارن خوشم میاد خیلی احمقن بالهاشون رو باز میکنن بلند پرواز میکنن سمت غروب . بعد گفت دانشگاه قبول شده شمال گفت خوشحال نیست گفت از تغییر بدش میاد یه نمیدونم دیگه به بقیه چیزای زندگی اضافه میکنه. گفت برام یه کارت پستال از آلمان آورده بوده چون پیش وسایلش پیش دوستش بوده نگفته شبیه توجیه نباشه.

Comments

Popular Posts