باز سه نفر

October 31, 2017 باز سه نفر دیشب اومد پیشمون ،نشستیم به حرف زدن و سیگار و در لذت خوردن زرشک تازه بودیم و زالزالک های زرد گردالی کوچیک،از رابطه ها گفتیم از رهایی از رابطه ها از اذیت های اون دختره بعد رسیدیم به اینکه من طرفو جز دسته ی ده تایی رده دوم یا حتی سوم دوستام میدونستم و اینا میگفتن من تو رده ده تا دوست اول اونم!و از اینجا اینهمه ناراحتی شروع میشده ،که خب گویا تعریف من از دوستی و آشنایی و معاشر بودن متفاوته. پاشدیم با ماشین گنده بکش رفتیم شام اون فود کورته که غذای ترکی داره ،کمپیر که ماعاشقشیم دوغ خوشمزه ی کفدار ،کمپیر یجور عجیبی طعم های من سیب زمینی تنوری بافت نرم توش با پنیر و کلمو انجیر و کشمش و عسل و یسری ادوی.من بدون آیینه رژ زدم بعد غذا ،دوتایی از اونور میز نگاهم میکردن ،پسره گفت رژ زدن و لاک زدن خیلی حرکت س.ک.سی ایه دختره هم میگفت وای آره و من باورم نمیشد هی میپرسیدم راست میگید؟چطور آخه و وااای که من چه جاهایی رژ زدم وسط مترو م پاساژ و کلینیک ! برنامه سفر چیدیم بریم یزد بعد بریم اصفهان دیدن دوتا دوستامون و سگشون و همینطوری معاشرت آروم و خنده دار و خوبمون ادامه پیدا کرد تا دم خونه. یه جمله ای هست که به آدمای مهم زندگیم میگم اینکه فلانی میدونی من دوستت دارم برام عزیزی و مهمه این رابطه؟اگه آره ،پس دیگه مطمئن باش اعتماد کن و بقیه چیزا اتفاقا ناراحتیا همه و همه خیلی پایین تراز اون اعتماد و اطمینانست،هر ناراحتی که پیش بیاد باید باید در راستای رابطه و شناخت باشه و اون اصل رو بهم نزنه،همین ه

Comments

Popular Posts